یادداشت‌هایی از ماشین‌ تحریر

‌اندیشه‌هایم را می‌نگارم

یادداشت‌هایی از ماشین‌ تحریر

‌اندیشه‌هایم را می‌نگارم

من یک فرد مذهبی‌ام! ألبته نه‌به‌معنای «معصوم»! فقط مذهبی‌ام؛ یعنی دوست دارم انسانی باشم که مفهوم حقیقی «انسانیت» را داشته باشد.
به‌چیزهایی می‌اندیشم و می‌نویسم! نوشته‌های من «قرآن» و یا کلام معصوم ع نیست که خالی از خطا بوده باشد! فقط خودنوشت است.
اگر مطلبی را خواندید و اشکالاتی را دیدید، خوشحال می‌شوم با من درمیان بگذارید تا از خطاهایم برگردم.

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

همسایگی مسجد

ایده‌آل‌ترین زندگی از نظر من، آنست که خانه‌ای داشته باشم چسبیده به مسجد؛ و شغلی داشته‌ باشم چون کتابفروشی و یا آموزگاری؛ و یا حتّی چوپانی و کشاورزی -و حیف که این‌دو را هیچ نمی‌دانم-؛ و دائما حضورم در مسجد باشد؛ یعنی بتوانم نمازهای خود را در مسجد بخوانم و تا حدّ ممکن از این و آن دوری کرده و به‌خویش بگروم.

در این نزدیکی ما مسجدی است قدیمی که دلم را برده است. در همسایگی همین مسجد، خانه‌ای است چسبیده به دیوار آن؛ و من ذوق‌زده می‌شوم وقتی می‌بینم که اهل آن خانه برای نماز دائما در مسجد حاضر می‌شوند. چه افتخار عظیمی است اینکه آدمی همسایه‌ی خدا باشد.

 

«مرگ» و «انسان»

«انسان» اگر «مرگ» را باور داشته باشد و تمامِ برنامه‌های زندگانی دنیوی‌اش را بر حول آن بچیند، نه طمع می‌کند، نه حسادت می‌ورزد، نه به‌ حقّ این و آن تجاوز می‌کند؛ بلکه سرش را به‌لاک خود فرو برده و بی‌سر و صدا و بدون اینکه این و آن را بیآزارد، چند صباح حیاتِ دنیای مادّی‌اش را سپری می‌کند و بارِ کوچ می‌بندد و از این سرای ناسره رخت برمی‌بندد.

همه‌ی فلاکت‌های بشر از این نقطه سرچشمه می‌گیرد که گمان می‌کند دنیا سرای بقاست؛ و برای همین است که دوست دارد به‌هرنحوی که شده، آن را بدست بیآورد؛ درحالی‌که لحظه‌به‌لحظه به‌تحلیل می‌رود و خواه ناخوان، آن‌به‌آن می‌میرد و چه‌بسا اصلا خبر ندارد.