سفری بس مهم در پیش روی داریم که هیچ اهمیتی بهآن قائل نیستیم؛ سفریکه راه گریزی از آن نیست و باید رفت... سفری بیبازگشت بنام «مرگ».
چگونه این غفلت بر ما چیره میگردد؟ چرا رویدادی بدین مهمّی را فراموش میکنیم؟ این چهدردیست که عقل ما را مسحور خود ساخته و دچار غفلت شدهایم؟
بهاین میاندیشم که اگر قرار باشد بهمیهنی دیگر مهاجرت کنیم، یکسال مانده بهروزِ موعود، برای آنسفر برنامه میریزیم و مقدّماتش را مهیاء میکنیم، و حال آنکه نهایتاً جاییکه میرویم، روی این کرهی خاکیست که امکان بازگشت نیز وجود دارد؛ چیز چندان مهمّی هم نیست؛ امّا برای یک سفرِ دائمیِ بیبازگشت و مبهم، هیچ نیاندوختهایم و نقشههای راه را نیز بررسی نکردهایم... و چقدر ترسناکیم ما؛ چقدر جاهل و اَحمق!
إلهی!
تو را قسم میدهم بحقّ محمّد و آل محمّد صلواتک علیهم؛ ما را بیآمرز و هدایتمان بفرمای؛ و چنان قلب و جان ما را مشغول به سرای دیگر نمای که از اینسرای دل کنده و مشتاق دیدار تو باشیم.
- ۰۲/۰۹/۱۹