یادداشت‌هایی از ماشین‌ تحریر

‌اندیشه‌هایم را می‌نگارم

یادداشت‌هایی از ماشین‌ تحریر

‌اندیشه‌هایم را می‌نگارم

من یک فرد مذهبی‌ام! ألبته نه‌به‌معنای «معصوم»! فقط مذهبی‌ام؛ یعنی دوست دارم انسانی باشم که مفهوم حقیقی «انسانیت» را داشته باشد.
به‌چیزهایی می‌اندیشم و می‌نویسم! نوشته‌های من «قرآن» و یا کلام معصوم ع نیست که خالی از خطا بوده باشد! فقط خودنوشت است.
اگر مطلبی را خواندید و اشکالاتی را دیدید، خوشحال می‌شوم با من درمیان بگذارید تا از خطاهایم برگردم.

بایگانی

رشت نازیبا

چندروزیست که دوباره آمده‌ام رشت؛ این شهر سرشار از گناه، که برخی از مردمانش در آلوده‌شدن به‌گناه و کثافت، از هم پیشی می‌گیرند و در رقابت تنگاتنگ هستند.

ماه مبارک که تمام شد! امروز آخرین‌روز بود و فردا عید فطر است.

امروز رفته بودیم سر قبری در تازه‌آباد! یکی بود که تازه مرده بود و خیر سرش خانواده‌اش برایش مراسم گرفته بودند. با اینکه آقای مداح و روضه‌خوان درباره‌ی ماه‌ مبارک حرف زد، این‌ها آوردند حلوا پخش کردند و حضّار هم بعضی‌ها مثل اسب شروع کردند به شکمچرانی! انگار نه‌ انگار!

یکی هم کناری ایستاده بود و داشت سیگار می‌کشید! بعضی از زن‌ها هم آنقدر آرایش کرده بودند و بدون روسری بودند که انگار شب زفافشان است.

که چه بشود؟ این‌ها با که می‌جنگند؟ آیا زورشان به خدا خواهد رسید؟

بیچاره آن مُرده هم توی قبر؛ که خدا می‌داند چه بلایی سرش می‌آمد.

 

  • بولوت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی