لحظهی «مرگ» که فرا رَسَد، جان ما هوای کوچ خواهد گرفت؛ یعنی خودمان بهاین نتیجه خواهیم رسید که وقت رفتن است...
البته «مرگ» بهآنصورتی که عُرف و عموم مردم میپندارند، نیست؛ یعنی اینطور نیست که «روحـ»ـی در «بدن» باشد و هنگام مرگ از آن برخیزد و پرواز کند برود؛ درست مثل بادِ بادکنک!
این یک فهم نادرست است از فلسفهی «مرگ» و اگر خدا یاری کند، در آینده دربارهی آن خواهم نگاشت.
«مرگ» لحظهی عروج است؛ لحظهی «أوج» و «رخصت» از این سرای مادّه! و ما در آندم خود را مهیای سفر خواهیم دید؛ درست چون میوهای که «رسیده» و میخواهد از شاخسار درخت فرو بیفتد؛ و در این هنگام است که دستان جناب ملکالموت علیهالسلام ما را برمیچیند و در سبد برزخ مینهد.
- ۰۲/۰۹/۱۸